آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
سيرم از زندگي و از همه كس دلگيرم
آخر از اين همه دلگيري و غم ميميرم
پـرم از رنج و شكستن، دل خوش سيري چند
ديگر از آمد و رفت نفسم هم سيرم
هركه آمد دل تنهاي مرا زخمي كرد
بي سبب نيست كه روي از همه كس ميگيرم
تلخي زخم زبان و غم بي مهري ها
اينچنين كرده در آيينه هستي پيرم
بس كه تنهايم و بي همنفس و بي همراه
روزگاريست كه چون سايهاي بي تصويرم
دلم آنقدر گرفته است خدا ميداند
ديگر از دست دلم هم بخدا دلگيرم
از خودم دلگیرم
نه تنها مرحمی نیستم برای درد هایش
بلکه نمکی هستم روی زخم هایش
دلگیرم از خود
زیرا که تسکینی نیستم
پناهی نیستم
و اوست که یک تنه همه چیز را به دوش میکشد
هستیم با او ولی هنوز تنهاست
پس بود و نبودمان چه سود !!
...
91/10/30 09:30
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع